درس سوم
هوشیاری
نوع نثر: ساده و روان (بازنویسی شده) برگرفته از: کتاب «انوار سُهیلی» اثرِ واعظ کاشفی
معنی واژهها
پیوسته: همیشه |
میپیمود: راه را طی میکرد |
قصد: تصمیم، منظور، نیّت (به قصد:ِ به منظور) |
دامان: دامنه |
کمند: طناب، بند، ریسمان |
تَرک: جایی در پُشت زینِ اسب |
باز: پرندهای شکاری با چنگالهایِ قوی و منقاری
|
آزرده خاطر: رنجیده، دلتنگ، ناراحت |
به یک پرواز: با یک بار پرواز کردن |
رکاب دار: پیادهای که همراهِ سوار، راه میرود. |
فرود: پایین |
بیدرنگ: تُند، فوری، بیتوقّف |
اتفاقا:ً از قضا، ناگهان |
مَجال: فرصت |
مَلِک: پادشاه |
مَنبع: سرچشمه، جای بیرون آمدن |
تاخت: اسب را به حرکت درآورد |
مخلوط: در هم آمیخته، آمیخته شده، درهم شده |
در پی:ِ به دنبال |
سراسیمه: آشفته، با عجله، سرگردان |
باد به گردِ او نمیرسید: به کنایه: بسیار تُند و سریع
|
عَرض: گفتن، بیان کردن (به عرض رسانید: به پادشاه
|
چیره: پیروز |
آهِ سرد: آه و نالهای از سرِ ناامیدی و اندوه |
مَرکب: آن چه بر آن سوار شوند، مثل اسب |
بیجان کردم: کُشتم |
پیام درس
همانطوری که از اسم درس پیداست؛ این درس بر دانایی و هوشیاری انسانها تأکید دارد. این درس به ما میآموزد که قبل از این که دست به کاری بزنیم باید دربارهی آن، فکر بکنیم و بدون اندیشه و فکر، کاری را شروع نکنیم. اگر آن پادشاه، بر خشم خودش، مسلّط میشد و در برابر آن حرکات «باز» فکر و اندیشه میکرد (کمی هوشیارتر بود) نیازی نبود.باز را بکشد و بعد از آشکار شدن حقیقت، غم و غصّه بخورد. در این درس، «باز» از پادشاه، هوشیارتر بود؛ اما پادشاه، آن اندازه، هوش و خرد را نداشت. «باز» را میتوانیم نماد انسانهای آگاه و خردمند، به حساب بیاوریم.
تاریخ ادبیّات
واعظ کاشفی (متولّد 118هـ .ق در سبزوار – درگذشت 218هـ .ق در هرات)
حسن بن علی بیهقی سبزواری واعظ، ملقّب به کمالالدّین، دانشمند، واعظ و نویسندهی معروف بود. وی در علوم دینی و معارف الهی و ریاضیات و نجوم، دست داشت. کتاب «انوار سهیلی»، «روضة الشّهدا» و «فتوّت نامهی سلطانی» از آثار اوست.